طنز دانشجویی فرشته ی آرزوها
طنز دانشجویی
«فرشته ی آرزوها»
دانشجوی دوره ی دکترا طوری به کتاب های دور و برش زُل زده بود که گویی با آن ها دشمنی و کینه ای دیرینه دارد. وقتی چشم هایش خوب گرم شد؛ از پهلو روی کتاب ها و جزواتش لغزید و از هوش رفت. درهمین لحظه فرشته ای" مکش مرگ ما" قدم به خواب شیرینش گذاشت و گفت: من فرشته ی آرزوها هستم. کارم این است که تعبیر خواب می بینم ، فال می گیرم. سر کتاب باز می کنم. طالع می خوانم و جوانان را به آرزوهایشان می رسانم.
دانشجوی آرزومند با خود گفت: این روزها تعداد چاخان ها خیلی زیاد شده است، شاید این فرشته هم از گوشه ی دنج خواب من خوشش آمده و می خواهد سر به سرم بگذارد و تفریح کند. پس چه بهتر که اوّل امتحانش کنم و بعد آرزوهایم را روی دایره بریزم. این بود که گفت:
" فرشته خانم محترم! شما فرمودید که تعبیر خواب هم می بینید. راستش من دیشب خواب دیدم که قلاّده ای به گردنم انداخته اند و در گوشه و کنار شهر می گردانند. این تعبیرش چیست ؟"
فرشته ی آرزوها بی معطّلی گفت: تعبیرش این است که جناب عالی به زودی ازدواج می کنی و طوق رحمت را با افتخار به گردن می اندازی!
دانشجو حسابی حال کرد و پیش خود گفت: نه... مثل این که این فرشته خانم هم چیزهایی حالیش است! حالا که سنگ مفت است و گنجشک هم مفت ، چه بهتر که ببینم چگونه فال می گیرد . کمی خودش را لوس کرد و تو دماغی گفت: عزیزم من متولّد بهمن ماه هستم. فکر می کنی آینده ی من چه می شود؟
فرشته مثل اینکه از همه چیزخبرداشته باشد، جَلدی گفت: در طالع شما می بینم که نوری آسمانی بر دلت می تابد و زندگی ات را مثل جلوه شکوهمند بهاری زیبا و فرحبخش می سازد. قلب مهربانی داری و همین سبب می شود تا به مراد دل و آرزوهای خودت برسی. البتّه سختی هایی نیز پیش رو داری که تو را در کوره ی حوادث روزگار آبدیده میکند. در وجودت گنج ارزشمندی پنهان است که با همّت والا و دست توانای خودت قابل کشف است. برای رسیدن به قلّه های موفقیّت به صبر و تحمّل زیاد نیاز داری. از مشکلات مالی نباید بهراسی زیرا چه بخواهی وچه نخواهی،این راهی که درپیش گرفته ای پُر رنج ودردسرساز و طاقت فرساست. همین خدابیامرز عبید زاکانی شما هفت، هشت قرن پیش گفته است که: یکی از اهل بازار به فرزند خودش نصیحت می کرد که بیا در مغازه بایست و کار کن وگرنه تو را به مدرسه می فرستم تا درس بخوانی و یک عمر گرسنگی و بدبختی بکشی...!
دانشجوی فلک زده دلش هُرّی ریخت پایین و با دست پاچگی گفت: فرشته ی مهربان! من درس می خوانم که آینده ی بهتر و مرفّه تری داشته باشم و آن وقت می فرمایید که برای خودم گرفتاری و دردسر درست می کنم؟!
فرشته جواب داد: چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.درس خواندن برای آن است که آدم معرفت پیدا کند.درضمن هر رنج و دردسری که بد نیست. کارمفید و سازنده، رنج وسختی و حتّی خرابی هم دارد. ببین هواپیما بیشترین فشار را زمانی تحمّل می کند که می خواهد از زمین بلند شود. خیاط هم که می خواهد برای شما لباس بدوزد، اوّل باید پارچه را جِر بدهد. کشاورزهم تا زمین را شیار ندهد و خراب نکند نمی تواند محصولش را به عمل بیاورد. پس بی خود نیست که متولیّان فرهنگی ناز شما دانشجو جماعت را نمی کشند و آن قدر بی اعتنایی می کنند تا از زندگی سیرشوید. حالاکه پاک از دسته در رفتید و خراب شدید، آن وقت برایتان سمیناهار و کنگره و همایش آسیب شناسی رفتاری می گذارند تا امورتان را اصلاح کنند!اصلاً خلاّقیّت شما دانشجویان الاّ بختکی در همین سختی ها به گُل می نشیند ،
دانشجو حسابی گیرپاچ کرد. احساس کرد که آمپرش کمی بالا رفته است. با خود نجوا کرد: آب زرشک هم چیز خوبی است.هم رفع عطش می کند و هم حرارت بدن و چربی را پایین می آورد!
فرشته گفت: تا می توانی ترشی نخورکه برای خودت کسی بشوی! در ضمن روز چهارشنبه نیز یکی از بهترین روزهای توست، چون چهارشنبه پولی است و احتمال دارد که یکی از برندگان جعبه شانسی شرکت سامسونگ یا ریچارد شیردل باشی و نیز روزی است که استادان دانشگاه زود تر از دانشجویان به تعطیلات آخر هفته می روند.
دانشجوی آرزومند از این همه اطلاعات و حاضرجوابی فرشته کیفورشد. به فکرش رسید که از علم کیمیا و سیمیا و لیمیا و علوم خفیه هم چیزی بپرسد.ولی بعد پشیمان شد و پیش خود گفت: من حالا حالاها با این آتیش پاره کار دارم. این بود که از او خواست تا تنها آرزویش را برآورده سازد.
فرشته ی آرزوها خیلی خوشحال شد و گل از گلش شکفت و پنداشت که به همین راحتی خلاص می شود.
دانشجو گفت: فرشته جان! آرزو دارم که شما همیشه به خوابم بیایی و کمک کنی تا به یک یک آرزوهایم برسم.
فرشته اوّل دمغ شد و چیزی نمانده بود که از کوره در برود؛ بعد خودش را مدیریت کرد و گفت : آقای محترم درست است که من فرشته ی آرزوها هستم، ولی قرارنیست هرکس به هرچه که می خواهد برسد. این طوری که نظم عالم به هم می خورد!!
دانشجوی آرزو به دل، به پایش افتاد و خواهش و التماس کرد و گفت: فرشته جان! من چیز زیادی نمی خواهم. تقاضاهایم همان چیزهایی است که به تحصیلم کمک می کند، شما که نمی دانی این دوره دکتری چه پدری از آدم درمی آورد. تو فرشته هستی و از دنیای ما آدم ها خبر نداری. اجازه بده که درخواب به آرزو هایم برسم .
فرشته خانم گفت: مردحسابی تو به جای آن که مشق هایت را یک خط در میان بنویسی، یک خواب در میان می نویسی! این چه شیوه ی درس خواندن است؟ نفرین به آن قوطی شیر خشکی که خوردی و رحمت به آن شیری که تو را خورد!
چیزی نمانده بود که خواب از سردانشجو بپرد، وقتی سربلند کرد، دید که فرشته به ریش او می خندد. این پلان سینمایی تا حدودی روحیه اش را عوض کرد. دست ها را به سوی آسمان گرفت و گفت: خدایا من راضی ام که کف جهنم را بشورم و همه ی شیشه های بهشت را پاک کنم امّا در ادامه ی راهی که پیش گرفته ام شکست نخورم!
بعددرد دلش باز شدوگفت:ببین فرشته جان! رساله، آبروی دانشجوی دکتری است البتّه اگرمسافرکشی بگذارد و یا رفتن به این مؤسّسه مالی و آن مؤسّسه ی مالی برای جور کردن پول رهن یک منزل اجاره ای اجازه بدهد، به خصوص که قرار است آدم طوق رحمت را هم به گردن بیندازد.این ها از ملزومات زندگی است.
فرشته به نشانه ی تأیید،سری تکان داد و با مهربانی گفت : درد دل کن تا سبک شوی.من گوشم با شماست!
دانشجو ادامه داد: فرشته جان! ما مجبوریم که تمام وقت در خدمت دانشگاه باشیم. دانشجوی دوره دکتری خودش یک شغل است و اشتغال به چند کار- به طور همزمان- از نظر قانونی جرم است.به همین خاطر به ما پژوهانه هم می دهند. پژوهانه ای که هزار شرط و شروط در کنار آن است تا دانشجو داوطلبانه از دریافت آن انصراف دهد، درست مثل وام ازدواجی که بانک ها می دهند. چون ازدواج کاری تولیدی نیست و سودآوری آن در حد و حدود کاشت یونجه در مرغوب ترین زمین های شهر لندن برآورد می شود!!! بنابر این امری زیان آور و انصراف از آن کاری مستحسن و پسندیده است. وضعیّت اشتغال قاراشمیش و کتاب مورد نیازدرکتابخانه ها ماموجود!!! اخم و تخم و تهدید استادان فراوان و تولید نگرانی و اضطراب بسیار آسان!!! گُّروگُّر هم باید سمینار و مقاله بدهیم. به سرانجام رساندن دوره ی دکتری بیش ترشبیه یک معجزه است.
فرشته وقتی وضع را بدین منوال دید، متوجّه شد که این دانشجو از کمبود عاطفه و روابط انسانی در محیط های فعّالیّت خود رنج می برد.بنابراین پذیرفت که باز هم به دیدارش بیایدامّا دو تا شرط اساسی پیش پایش گذاشت: اوّل آن که هیچ وقت ترشی نخورد ودوم این که هیچ وقت ترش نکند.
دانشجوی آرزومند در حالی که تا کمر خم شده بود تا به فرشته ادای احترام کند، احساس کرد که بینی اش خارش گرفته است؛ تا رفت عطسه کند،گوشش پِر پِر کرد و بعد لپ هایش مور مور شد. محکم با کف دست روی گونه ی چپ خود کوبید که یک دفعه شلیک خنده ی دانشجویان خوابگاه دانشجویی خواب را از سرش پراند. مثل فنر از جا پرید و نشست و خمیازه ی عمیقی کشید و اطراف خود را وارسی کرد. یکی با پر خروس روی سر و صورتش سُرسُره بازی می کرد و بقیه از خنده ریسه می رفتند. یکی از دانشجویان دفتر خود را لوله کرد و جلوی دهن گذاشت و گفت:
لطفا! در هنگام خمیازه کشیدن به موارد ایمنی توجّه فرمایید: اوّل آنکه چون دفترچه بیمه ندارید،مواظب باشید که کودک خردسالی در اطراف شما نباشد که از دیدن دهان باز و دندان های کرم خورده و تیزتان وحشت کرده گریه نماید. دوم این که مواظب حشرات بی گناه و موذی مثل مگس و زنبور باشید که قورتشان ندهید، چون حیوانکی ها گناه دارند!
قهقهه و سر وصدا اتاق را پُر کرد.دانشجو مشت هایش را جمع کرد و گارد حمله گرفت که نفرات حاضر در یک آن، به زیر تخت و پشت میز و کمد متواری شدند، درست مثل وقتی که مانورآموزشی زلزله به اجرا در می آید. اوضاع که آرام شد . دانشجوی آرزومندداستان خواب خودش را برای رفقا تعریف کرد.
همگی از شنیدن این داستان کلّی ذوق کردند. یکی از دانشجویان گفت: بچّه ها اگر قرار باشد که این فرشته خانم خوشگل به خواب من و شما هم بیاید، از او چه درخواست می کنید؟
اوّلی گفت: من پول نقد به تعداد ستارگان آسمان در خواست می کنم.
دومی گفت: من یک خانه دوبلکس در شمال تهران و یک ویلا در زیبا کنار آرزو می کنم.
سومی شیطنش گل کرد و گفت: من توقّع زیادی ندارم. یک حرمسرایی محقّرمثل حرمسرای فتحعلی شاه قاجار باشد بدم نمی آید!!!
چهارمی مکث معناداری کرد و گفت: آرزو دارم که شما سه نفر به جوار رحمت ایزدی بپیوندید و من بی نوا« وارث مصیبت زده» ی هرسه نفرتان باشم!!!
دانشجویان مثل بمب منفجر شدند و بر سرش ریختند و برایش جشن پتو گرفتند.
وقتی سرو صداها خوابید، دانشجوی خواب نماشده در گوشه ای نشست و نامه ای به پدر و مادرش نوشت و ماجرای خواب را تعریف کرد و در پایان نوشت: پدر و مادر عزیزم... آرزو می کنم که مثل شما باهوش و خوش قیافه و دست و دلباز و مهربان باشم. درضمن تعبیرخوابم را فراموش نکنید و در جریان باشید که شانزدهم بهمن نیز سالروز تولّد من است! دوستدارتان: دانشجوی آرزومند.